جزیره عروسک ها کجاست و داستان ترسناک آن چیست؟

به گزارش بازی های فکری، سفری به دره وهم‌آور سوچیمیلکو

سفر با یک «تراخینرا» (trajinera) آغاز می‌شود؛ قایقی با کف صاف و رنگارنگ که به آرامی با یک تیرک بلند در کانال‌های سوچیمیلکو (Xochimilco)، میراث جهانی یونسکو در جنوب مکزیکوسیتی، رانده می‌شود. تجربه اولیه، تجربه‌ای از زیبایی و آرامش است؛ عبور از کنار باغ‌ها، بازارهای گل و گیاه و قایق‌های دیگر. اما هرچه قایق به اعماق منطقه حفاظت‌شده زیست‌محیطی دورتر از مناطق اصلی توریستی پیش می‌رود، فضا تغییر می‌کند. این سفر به جزیره اصلی می‌تواند یک تا دو ساعت طول بکشد. نزدیک شدن به جزیره تجربه‌ای عمیقاً ناراحت‌کننده توصیف شده است؛ از دور، عروسک‌های آویزان از درختان شبیه میوه‌هایی عجیب به نظر می‌رسند، اما با نزدیک‌تر شدن، به اشکال گروتسک بدن‌های پلاستیکی تکه‌تکه شده تبدیل می‌شوند. این افشاگری تدریجی، بخش مهمی از تجربه روانی بازدید از این مکان است.

جزیره عروسک ها کجاست و داستان ترسناک آن چیست؟

این جزیره مکانی است که در آن معصومیت کودکی به چیزی کابوس‌وار تبدیل شده و مرز بین واقعیت و افسانه محو می‌شود. این مکان، تجسم فیزیکی تراژدی و وسواس یک مرد است. در واقع، خود سفر دریایی صرفاً یک جابجایی نیست، بلکه بخشی اساسی از روایت جزیره است. این سفر طولانی و منزوی‌کننده، بازدیدکننده را از نظر روانی برای آنچه در پیش است آماده می‌کند. این سفر، عبور از یک آستانه است؛ حرکتی از دنیای شناخته‌شده گردشگری شاد به «دنیایی دیگر» که تحت حاکمیت افسانه‌های محلی و ترس قرار دارد. قدرت این جزیره از انزوای جغرافیایی آن جدایی‌ناپذیر است و داستان آن بدون این آیین عبور برای رسیدن به آن، تأثیرگذاری کمتری داشت.

برای دریافت مشاوره و خدمات تخصصی گردشگری و سفر به سراسر دنیا با مجری مستقیم تورهای مسافرتی و گردشگری همراه باشید.

هزارتوی آبی: دنیای چینامپاها

سوچیمیلکو با کانال‌هایش (تقریباً 184 کیلومتر راه آبی) و «چینامپاها» (chinampas) تعریف می‌شود؛ جزایر کشاورزی دست‌سازی که قدمت آن‌ها به دوران آزتک‌ها بازمی‌گردد. این «باغ‌های شناور» گواهی بر کشاورزی فشرده و دستی هستند. این منطقه صرفاً یک یادگار تاریخی نیست؛ بلکه مرکزی پرجنب‌وجوش برای بازارهای گل و گیاه بوده و از دهه 1930 به یک قطب گردشگری تبدیل شده است. خود جزیره نیز یک چینامپا در دریاچه تشویلو (Teshuilo) است.

هدف اصلی یک چینامپا، خلق حیات و تأمین معاش از آب و گل دریاچه است. با این حال، جزیره دون خولیان این هدف را واژگون کرد. او به جای پرورش حیات، نمادهای مرگ و پوسیدگی را پرورش داد. او از زمین حاصلخیز جزیره نه برای کشاورزی، بلکه به عنوان وسیله‌ای برای به دست آوردن عروسک‌های بیشتر استفاده می‌کرد و سبزیجات خود را با عروسک‌های کهنه معاوضه می‌کرد. هنگامی که محصولاتش از بین رفت، او این اتفاق را نشانه خشم روح دانست و عروسک‌های بیشتری اضافه کرد و بدین ترتیب، هدف جدید و وهم‌آلود جزیره را تثبیت نمود. جزیره عروسک‌ها نمادی قدرتمند از خلقت معکوس است؛ منظره‌ای که در آن چرخه طبیعی رشد و زندگی با یک چرخه مصنوعی و وسواس‌گونه از پوسیدگی و یادبود جایگزین شده است.

دون خولیان سانتانا باررا: نگهبان ارواح گمشده

در قلب این داستان، شخصیتی رازآلود قرار دارد. در اواسط قرن بیستم (به‌طور مشخص دهه 1950)، دون خولیان سانتانا باررا (Don Julián Santana Barrera) همسر و خانواده خود را ترک کرد تا زندگی منزویانه‌ای را در این جزیره آغاز کند. دلایل این کار او «مبهم» یا «نامشخص» توصیف شده که بر رازآلودگی او می‌افزاید. داستان از جایی آغاز می‌شود که دون خولیان جسد دختربچه‌ای را که در کانال نزدیک چینامپای خود غرق شده بود، پیدا کرد. او از اینکه نتوانسته بود دختر را نجات دهد، عذاب می‌کشید.

اندکی پس از یافتن جسد دختر، عروسکی در همان نقطه روی آب شناور شد. او با این باور که عروسک متعلق به دختر است، آن را به نشانه احترام و برای آرام کردن روح او از درختی آویزان کرد. این تک‌اقدام، سرآغاز کل این پدیده بود. پس از آن، دون خولیان ادعا کرد که تسخیر شده است. او صدای روح دختر را می‌شنید که فریاد می‌زد: «من عروسکم را می‌خواهم» و همچنین زمزمه‌ها، ناله‌ها و صدای پا در شب به گوشش می‌رسید. ابهام در مورد گذشته دون خولیان و وضعیت روانی او، این امکان را فراهم می‌کند که اقدامات او به شکل‌های مختلفی تفسیر شود. آیا او از غم و عذاب وجدان عمیق رنج می‌برد؟ آیا دچار فروپاشی روانی شده بود؟ یا واقعاً یک تجربه فراطبیعی داشت؟ از آنجا که پاسخ قطعی وجود ندارد، افسانه همچنان قدرتمند باقی مانده است. راز این مرد به اندازه راز خود جزیره جذاب است.

معبدی از اندوه: تحول پنجاه‌ساله جزیره

برای پنجاه سال بعد، دون خولیان وسواس‌گونه به جمع‌آوری عروسک پرداخت. او هیچ تبعیضی قائل نمی‌شد و عروسک‌ها را در هر وضعیتی-شکسته، کثیف یا تکه‌تکه-می‌پذیرفت. او زباله‌دان‌ها را جستجو می‌کرد، عروسک‌ها را از میان نیلوفرهای آبی کانال‌ها بیرون می‌کشید و حتی سبزیجاتی را که می‌کاشت با عروسک‌های کهنه معاوضه می‌کرد. او معتقد بود که این عروسک‌ها طلسم‌های محافظی هستند که روح ناآرام دختر را آرام کرده و ارواح خبیث دیگر را دور می‌کنند.

عروسک‌ها همان‌طور که پیدا می‌شدند، بدون تمیز کردن یا تعمیر، آویزان می‌شدند. دهه‌ها قرار گرفتن در معرض عناصر طبیعی منجر به ظاهر وحشتناک آن‌ها شد: صورت‌های ترک‌خورده، حفره‌های چشم خالی، اندام‌های از دست رفته و پوشیده از خاک و تار عنکبوت، صحنه‌ای را خلق کرده که گویی از یک فیلم ترسناک بیرون آمده است. او آن‌ها را با دقت می‌چید؛ برخی در گروه‌هایی کنار هم نشسته یا به نظر می‌رسید که در حال بالا رفتن از درختان هستند. این عروسک‌ها که زمانی نماد کودکی و تازگی بودند، اکنون به یادمان‌هایی از گذر زمان و زوال اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده‌اند. عمل دون خولیان، که برای آرام کردن یک روح انجام شد، ناخواسته بیانیه‌ای هنری قدرتمند درباره فناپذیری ایجاد کرد. این جزیره به عنوان یک «یادآور مرگ» (memento mori) در مقیاس بزرگ عمل می‌کند و بازدیدکنندگان را با زوال، امر وهم‌آور و شکنندگی جسم انسان و اشیایی که برای نمایش آن می‌سازیم، روبرو می‌کند.

زمزمه‌هایی بر باد: هاله فراطبیعی جزیره

شایع‌ترین ادعا این است که عروسک‌ها در شب توسط ارواح جان می‌گیرند. بازدیدکنندگان و مردم محلی گزارش می‌دهند که زمزمه عروسک‌ها با یکدیگر را شنیده‌اند. بسیاری ادعا می‌کنند که سر و چشمان عروسک‌ها برای دنبال کردن آن‌ها حرکت می‌کند. گفته می‌شود یکی از عروسک‌ها که اولین عروسک آویخته‌شده است، چشمانی دارد که بسته به زمان روز رنگ عوض می‌کند. محققان پدیده‌های فراطبیعی از ثبت میدان‌های الکترومغناطیسی بالا و نقاط سرد در این ملک خبر داده‌اند. این باور به قدری قوی است که برخی از قایقرانان از روی خرافات از نزدیک شدن به جزیره خودداری می‌کنند.

این جزیره یک آزمایشگاه زنده برای ایجاد و تکامل افسانه‌های محلی در عصر مدرن گردشگری است. افسانه اصلی یک بنیان فراهم می‌کند: یک تسخیرشدگی. با تبدیل شدن جزیره به یک مقصد توریستی، راهنمایان و قایقرانان به داستان‌های جذابی برای تعریف کردن نیاز پیدا می‌کنند. این داستان‌ها به طور طبیعی بر روی ترسناک‌ترین جنبه متمرکز می‌شوند: خود عروسک‌ها. بازدیدکنندگان که با این داستان‌ها و فضای وهم‌آور آماده شده‌اند، احتمال بیشتری دارد که محرک‌های مبهم (مانند صدای باد یا تغییر نور) را به عنوان فعالیت فراطبیعی تفسیر کنند. این تجربیات جدید بازدیدکنندگان سپس به افسانه بازمی‌گردد و یک چرخه خودتقویت‌کننده ایجاد می‌کند که در آن افسانه با هر بازگویی دقیق‌تر و ترسناک‌تر می‌شود.

کالبدشکافی یک داستان ارواح: میان اسطوره و واقعیت

مهم‌ترین چالش برای این افسانه این است که بسیاری از مردم، از جمله خانواده خود دون خولیان، باور نداشتند که او هرگز جسد دختری را پیدا کرده باشد. هیچ سابقه رسمی از چنین غرق‌شدگی وجود ندارد. این موضوع این احتمال را مطرح می‌کند که او کل ماجرا را تصور کرده یا داستان را ساخته باشد. از منظر روان‌شناختی، دون خولیان ممکن است از عروسک‌ها به عنوان تجسم فیزیکی گناه و ناتوانی خود در نجات دختر (واقعی یا خیالی) استفاده کرده باشد، به طوری که هر عروسک هم نماد شکست و هم تلاشی برای رستگاری بوده است.

برای پدیده‌های فراطبیعی نیز توضیحات علمی وجود دارد. «پاریدولیا» (Pareidolia) تمایل انسان به درک الگوها، مانند چهره، در محرک‌های تصادفی است. رنگ‌های پوسیده و ویژگی‌های فرسوده عروسک‌ها می‌تواند توهم تغییر حالات چهره یا چشمان ناظر را ایجاد کند. «پدیوفوبیا» (Pediophobia) یا ترس ذاتی از عروسک‌ها نیز نقش دارد. نگاه‌های خالی اما زنده‌نمای عروسک‌ها ذاتاً برای بسیاری ناراحت‌کننده است. آکوستیک جزیره، با وزش باد از میان بدن‌های پلاستیکی توخالی و روی آب، می‌تواند به راحتی صداها را تحریف کرده و تصور زمزمه را ایجاد کند.

واقعیت مستند (موثق)افسانه و روایت (افسانه و روایت)
دون خولیان سانتانا باررا یک شخص واقعی بود که در یک چینامپا در سوچیمیلکو زندگی می‌کرد.وجود دختر غرق‌شده تأیید نشده و توسط خانواده‌اش رد شده است.
او در دهه 1950 خانواده‌اش را ترک کرد.ادعاهایی مبنی بر اینکه عروسک‌ها زمزمه می‌کنند، حرکت می‌کنند یا توسط ارواح تسخیر شده‌اند.
او طی حدود 50 سال هزاران عروسک جمع‌آوری کرد.این باور که مرگ خولیان توسط روح دختر ایجاد شده است.
او در سال 2001 درگذشت.
این جزیره اکنون یک جاذبه توریستی مشهور است و رکورد جهانی گینس را در اختیار دارد.

فصل آخر و طعنه‌آمیز: مرگ نگهبان

پایان زندگی دون خولیان به اندازه افسانه‌ای که خلق کرد، وهم‌آور و قدرتمند است. او در 17 آوریل 2001 در سن 80 سالگی درگذشت. به طرزی طعنه‌آمیز، جسد او در کانال، دقیقاً در همان نقطه‌ای که ادعا می‌کرد 50 سال قبل جسد دختر غرق‌شده را پیدا کرده بود، یافت شد. منابع در مورد علت مرگ اختلاف نظر دارند. برخی می‌گویند او نیز مانند آن دختر غرق شد. برخی دیگر، از جمله برادرزاده‌اش که اندکی قبل از مرگ با او بود، گزارش می‌دهند که او بر اثر سکته قلبی درگذشت و سپس به داخل آب افتاد. برادرزاده‌اش نقل می‌کند که در روز مرگش، دون خولیان با شور و حرارت آواز می‌خواند و ادعا می‌کرد که پری‌های دریایی در آب او را صدا می‌زنند.

مرگ او یک پایان روایی کامل را فراهم کرد. تقارن مرگ در همان نقطه، یک تصادف یا یک حادثه ساده را به چیزی شبیه به سرنوشت فراطبیعی یا عدالت شاعرانه تبدیل می‌کند. این ابهام در مورد علت مرگ (سکته قلبی در مقابل غرق شدن) بسیار مهم است، زیرا به تفسیر فراطبیعی-اینکه روح سرانجام او را با خود برد-اجازه می‌دهد تا در کنار تفسیر عادی رشد کند. مرگ او افسانه را در تصور عمومی تأیید کرد. این دیگر فقط داستان یک پیرمرد عجیب نبود؛ بلکه یک داستان ارواح تراژیک کامل با آغاز، میانه و پایانی قطعی و وهم‌آور بود. این تکمیل روایی همان چیزی بود که آن را به یک کالای جذاب برای گردشگری سیاه تبدیل کرد.

جزیره پس از خولیان: از وسواس شخصی تا نمایش عمومی

اگرچه دون خولیان پیش از مرگش شروع به پذیرش بازدیدکنندگان در ازای مبلغی ناچیز کرده بود ، شهرت جزیره پس از مرگ او به شدت افزایش یافت. اکنون این جزیره یک جاذبه بزرگ برای علاقه‌مندان به پدیده‌های فراطبیعی و وهم‌آور است. پس از مرگ او، خانواده‌اش، به ویژه برادرزاده‌اش آناستاسیو سانتانا (Anastasio Santana)، کار او را ادامه دادند و جزیره را به طور کامل به روی عموم باز کردند و تا زمان مرگ خود آناستاسیو در سال 2019، افسانه را زنده نگه داشتند.

یک موزه کوچک و محقر در کلبه‌ای که دون خولیان در آن زندگی می‌کرد، قرار دارد. این موزه شامل بریده‌های روزنامه درباره او و جزیره است. در داخل کلبه، بازدیدکنندگان می‌توانند عروسک مورد علاقه دون خولیان، «آگوستینیتا» (Agustinita) را ببینند. گردشگران اکنون با او مانند یک نماد مذهبی رفتار می‌کنند، برایش پیشکش می‌آورند و از او طلب معجزه می‌کنند. در سال 2022، رکوردهای جهانی گینس این جزیره را به عنوان میزبان بزرگترین مجموعه عروسک‌های تسخیرشده در جهان به رسمیت شناخت. شهرت جزیره باعث شده است که به عنوان لوکیشن فیلمبرداری، به ویژه برای یک موزیک ویدئو به کارگردانی تیم برتون، مورد استفاده قرار گیرد.

بازدیدکنندگان فقط تماشا نمی‌کنند؛ آنها مشارکت می‌کنند. آنها عروسک‌های خود را می‌آورند تا به مجموعه اضافه کنند و برای «آگوستینیتا» پیشکش می‌گذارند. با افزودن عروسک‌های خود، آنها دیگر مصرف‌کنندگان منفعل داستان نیستند، بلکه شرکت‌کنندگان فعالی در ادامه آن هستند. این جزیره از یک مکان توریستی صرف فراتر رفته و به یک زیارتگاه مردمی زنده تبدیل شده است.

زیارتی مدرن: بازدید از جزیره عروسک‌ها امروز

تنها راه رسیدن به جزیره، استفاده از یک تراخینرا از یکی از اسکله‌های سوچیمیلکو است. برای بازدیدکنندگان بسیار مهم است که مشخص کنند می‌خواهند به جزیره

اصلی و معتبر بروند، زیرا نمونه‌های تقلبی نیز ظاهر شده‌اند. اپراتورهای تور متعددی بسته‌هایی را ارائه می‌دهند که شامل سفر با قایق، هزینه ورودی به جزیره، راهنما و اغلب تنقلات و نوشیدنی‌هایی مانند تکیلا و مسکال است. تورها می‌توانند از 3 تا 5 ساعت طول بکشند. برخی تورها بیشتر بر تاریخ تمرکز دارند، در حالی که برخی دیگر به عنوان یک «مهمانی روی قایق» برگزار می‌شوند.

به بازدیدکنندگان توصیه می‌شود کفش راحت بپوشند زیرا زمین می‌تواند ناهموار باشد. از آنها خواسته می‌شود که با احترام رفتار کرده و به عروسک‌ها دست نزنند یا آنها را جابجا نکنند. با این حال، اغلب تشویق می‌شوند که عروسک خود را به مجموعه اضافه کنند. این ترکیب منعکس‌کننده ماهیت پیچیده گردشگری سیاه است. مردم برای هیجان و طنین عمیق تاریخی/عاطفی به این مکان‌ها کشیده می‌شوند، اما این تجربه را در چارچوب تفریح و سرگرمی مصرف می‌کنند. جزیره عروسک‌ها مکانی است که بازدیدکنندگان می‌توانند با فناپذیری و فراطبیعت روبرو شوند در حالی که تکیلا می‌نوشند؛ روشی منحصربه‌فرد و مدرن برای تعامل با ترس.

نتیجه‌گیری: یادبودی پایدار برای تراژدی و وسواس

جزیره عروسک‌ها یک چیز واحد نیست. این مکان به طور همزمان یک یادبود برای یک کودک گمشده (واقعی یا خیالی)، نتیجه وسواس 50 ساله یک مرد، یک چیدمان هنری یافت‌شده و آزاردهنده، یک آزمایش زنده فولکلور و یک جاذبه توریستی تجاری‌شده است. جذابیت پایدار جزیره در توانایی آن برای برانگیختن کنجکاوی‌ها و ترس‌های جهانی انسان نهفته است: ترس از مرگ، فراطبیعت و ماهیت عمیقاً ناراحت‌کننده عروسک‌ها (دره وهمی).

در نهایت، اینکه داستان دختر غرق‌شده واقعی است یا نه، دیگر اهمیتی ندارد. خود جزیره حقیقت است-یک گواه ملموس و وهم‌آور از قدرت یک داستان برای تغییر شکل یک منظره و خلق افسانه‌ای که احتمالاً از همه کسانی که از آن بازدید می‌کنند، بیشتر عمر خواهد کرد. چشمان خاموش و خیره عروسک‌ها مدت‌ها پس از رفتن بازدیدکنندگان، آنها را دنبال خواهند کرد و آنها را به تفکر درباره پرده نازک بین این دنیا و داستان‌هایی که درباره دنیای دیگر می‌گوییم، وامی‌دارند.

انتشار: 29 شهریور 1404 بروزرسانی: 29 شهریور 1404 گردآورنده: mbgames.ir شناسه مطلب: 1769

به "جزیره عروسک ها کجاست و داستان ترسناک آن چیست؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "جزیره عروسک ها کجاست و داستان ترسناک آن چیست؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید